ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
داستان عروسک و دختر بچه
«داستان از این قرار است که یک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه ای می افتد که داشت گریه می کرد. کافکا جلو می رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود. دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می دهد : «عروسکم گم شده !» کافکا با حالتی کلافه پاسخ می دهد : «امان ازاین حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت.»
دخترک دست از گریه می کشد و بهت زده می پرسد : «از کجا میدونی؟» کافکا هم می گوید : «برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه.» دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می گوید : «نه . تو خونه ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش» .
کافکا سریعاً به خانه اش بازمی گردد و مشغول نوشتن ِ نامه می شود. چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است ! و این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته ادامه می دهد ؛ و دخترک در تمام این مدت فکر می کرده آن نامه ها به راستی نوشته ی عروسکش هستند. و در نهایت کافکا داستان نامه ها را با این بهانه ی عروسک که «دارم عروسی می کنم» به پایان می رساند.»
این؛ داستان همین کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است. اینکه مردی مانند کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامه ها را – به گفته ی همسرش دورا – با دقتی حتی بیشتر از کتابها و داستان هایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است. «او واقعا باورش شده بود. اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم, بستگی به صداقتی دارد که به آن بیان می شود.- امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟این دوّمین سوال کلیدی بود. و او(کافکا) خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود.پس بی هیچ تردیدی گفت:- چون من نامه رسان عروسک ها هستم.»